صلح پایدار
پنج شنبه 1 / 9 / 1397برچسب:, :: 21:9 :: نويسنده : ارادتمند سوره یس 13و14 تفسير جامع، ج5، ص: 468
قوله تعالى وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ اين آيات اشاره بشرح حال كسانى است كه حضرت عيسى بسوى اهالى انطاكيه فرستاد و چگونگى سلوك مردم آن شهر با آنها و داستان ايشان بدينقرار است. طبرسى از ابن عباس روايت كرده كه حضرت عيسى دو نفر از حواريون خود را بامر پروردگار براى تبليغ بشهر انطاكيه فرستاد تا مردم آن ديار را بتوحيد و خداشناسى دعوت كنند چون بحوالى شهر رسيدند مردى را ديدند كه گوسفند ميچراند بر او سلام كردند پاسخ داد و سؤال نمود شما چه اشخاصى هستيد و بچه مقصود به اين جا آمدهايد گفتند ما رسولان عيسى پيغمبر خدا هستيم آمدهايم تا اهل اين شهر را به پرستش خداى يگانه دعوت كنيم پرسش كرد آيا دليل و حجتى بر مدعاى خود داريد گفتند آرى بيماران را شفا دهيم و كور مادر زاد و افليج را صحت بخشيم گفت مرا فرزنديست كه سالها بيمار و زمين گير است اگر بدست شما شفا يابد من بشما و عيسى ايمان خواهم آورد آنها را بخانه نزد فرزند بيمار برد دعا كردند فرزندش صحت و عافيت يافت تندرست شد و از بستر خود برخاست خبر او در شهر منتشر شد مردم از اطراف شهر بيماران خود را نزد آنان ميآوردند شفا يافته صحيح و سالم ميشدند خبر بپادشاه دادند و او بتپرست بود امر كرد ايشان را حاضر كردند از آنها سؤال نمود شما كيستيد گفتند ما رسولان عيسى پيغمبر خدا هستيم گفت حجت و دليلى بر صدق گفتار خود داريد جواب دادند حجة ما آنستكه كوران و مردم افليج و بيماران بر دست ما بفرمان خداى تعالى شفا مييابند گفت باز گرديد تا در كار شما انديشه كنم روز ديگر مردم آنها را در بازار گرفته و زدند در اين اثناء پادشاه از آن محل عبور نمود ايشان صداى خود را به تكبير بلند كردند پادشاه در خشم شد امر كرد آنها را گرفته و زندانى نمودند خبر بحضرت عيسى رسيد شمعون صفا كه رئيس حواريون و وصى خود بود براى نصرت و يارى آنها فرستاد شمعون بطور ناشناس وارد شهر شد با كوشش بسيار رابطه با درباريان پيدا كرد چون شخصى بود با ادب و نيكو سيرت او را پسنديده و اوصافش را براى پادشاه بيان كردند او را طلب نمود از عقل و ادب و حسن محاورتش بسيار خورسند و مسرور گشت و از مقربان خاص خود گردانيد و باو مأنوس شد روزى شمعون به پادشاه گفت شنيدهام دو نفر مرد را زندانى نمودهاى كه آنها مردم را بدين و آئينى دعوت ميكردند گفت آرى شمعون سؤال نمود هيچ شنيدهاى ايشان چه ميگويند پاسخ داد خشم و غضب مانع شد از آنكه گفتار و سخنان آنان را بشنوم گفت اى پادشاه اگر صلاح و مصلحت بدانى دستور ده آنها را حاضر كنند تا بهبينم چه ميگويند امر كرد ايشان را حاضر كردند شمعون بآنها گفت شما كيستيد و براى چه كار در اين شهر آمدهايد گفتند ما رسولان حضرت عيسى پيغمبر خدا هستيم آمدهايم تا پادشاه و قومش را از عبادت بتهائيكه نميشنوند و نمى بينند و خير و شرى نميدانند و سود و زيانى بكسى نميرسانند بازداشته و بسوى عبادت پروردگار دانا و شنوا و توانا كه هر خير و شرى بدست او است دعوت نمائيم شمعون گفت حجة و برهانى بر مدعاى خود داريد جواب دادند آرى حجة و برهان ما آنستكه كور و زمينگير را باذن خداى تعالى شفا ميدهيم و هر مريضى را عافيت عطا كنيم پادشاه دستور داد كور نابينائى را آوردند ايشان دعا كردند پروردگار باو بينائى عطا فرمود پادشاه تعجب نمود شمعون باو گفت اى ملك تو هم از خداى خود بخواه تا اين كار را انجام دهد گفت من از تو هيچ سرى را پنهان نميدارم خداى من جمادى پيش نيست و كارى از او ساخته نشود آنگاه پادشاه بآنها گفت اگر خداى شما قادر باشد مرده را زنده كند من باو و شما ايمان ميآورم گفتند پروردگار ما بر هر چيز قدرت و توانائى دارد گفت پسر دهقانى هفت روز است وفات نموده بانتظار پدرش هنوز او را دفن نكردهاند چنانچه او را زنده كند ايمان آورم پس از آن مرده را حضور آنها آوردند شمعون در پنهانى و ايشان آشكارا دعا نمودند خداوند او را زنده كرد از جا برخاست گفت اى قوم من از خدا بترسيد و باو ايمان آوريد چون وفات كردم مرا در هفت وادى از آتش بردند بخاطر شركى كه بخدا آورده بودم ناگاه درهاى آسمان گشوده شد و اشاره كرد بشمعون و آن دو نفر و اينها از خدا درخواست كردند مرا زنده نمود اين گفتار در پادشاه اثر كرد پادشاه و جمعى از اهل شهر انطاكيه ايمان آوردند و بسيارى از ايشان در حال كفر و شرك باقى ماندند. ابى حمزه ثمالى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده گفت از آن حضرت تفسير آيه را سؤال كردم فرمود خداوند دو نفر را براى هدايت مردم شهر انطاكيه فرستاد مردم شهر كه آن دو غريب و بياناتشان را شنيدند مورد ايذاء و اذيت قرار داده كار را بجائى رسانيدند كه پادشاه آن ديار امر كرد هر دو را در بتكده شهر زندانى و توقيف كنند خداوند مرد ديگرى را فرستاد چون داخل شهر شد قصر پادشاه را جويا شده و گفت مرا بحضور پادشاه برسانيد چون او را نزد شاه بردند پس از اداء احترامات شايسته گفت پادشاها من مردى هستم كه در بيابانها مشغول عبادت ميباشم اكنون مايلم معبود آن پادشاه را پرستش كنم پادشاه دستور داد او را داخل بتكده نمايند تا بعبادت اصنام و بتها مشغول شود مدت يك سال در بتخانه ماند و با آن دو نفر مرد موحد كه زندانى بودند مؤانست و مجالست داشت و با ايشان قرار گذاشت با او روى شناسائى نشان نداده و در حضور پادشاه از خداشناسى و يكتا پرستى او سخن نگويند آنگاه تقاضاى ملاقات شاه را نمود چون شاه او را احضار نمود گفت بمن اطلاع دادند كه تو اين مدت در بتخانه به پرستش خدايان ما مشغول بودهاى اينك ما خشنودى را بتو ابراز نموده و اجازه ميدهيم هر حاجتى كه دارى بخواهى تا مورد اجابت قرار دهم آن مرد پاسخ داد من حاجتى ندارم ولى اگر ممكن است شرح حال دو مرد زندانى را كه در بتخانه محبوس ميباشند برايم بيان كنيد پادشاه گفت اين دو نفر رهزن دين ما و مردم اين شهر بوده و ميخواستند ما را به ستايش خداى آسمان كه كسى او را نديده وادار نموده و از دين پدران و معبود پيشينيان محروم سازند گفت اى پادشاه بسيار شايسته و بجاست كه امر فرمائيد آندو را حضور آورده و مجلس مناظرهاى تشكيل دهيم اگر توانستيم آنها را مغلوب و مجاب نمائيم بطيب خاطر دين ما را ميپذيرند و اگر آنها بر ما غالب شدند ما تسليم سخن حق ايشان خواهيم شد پادشاه پيشنهاد او را پذيرفت و دو زندانى را احضار نمود و چون حاضر شدند آنمرد گفت مدعاى شما چيست و هدف شما از آمدن باين شهر چه ميباشد آن دو گفتند ما خداى يگانه و يكتا را مىپرستيم و از اينكه مردم اين شهر ندانسته و كور كورانه بتپرستى را شعار خود قرار دادهاند افسرده و ناراحت شده و براى رهبرى و هدايت ايشان آمدهايم آن مرد گفت آيا آن خداى يكتائى كه معبود شما است قادر است كورى را بينا و بيمارى را شفا و مردهاى را زنده كند گفتند اگر از خدا بخواهيم و مشيت ذات مقدسش اقتضا كند البته اجابت خواهد شد آن شخص بپادشاه گفت امر و مقرر فرمائيد يكنفر كور مادرزاد را بمحضر سلطانى حاضر نمايند كورى را آوردند بآن دو نفر گفت اينك از خداى خود بخواهيد تا اين شخص را بينا كند آندو بنماز برخاسته و دعا نمودند ناگاه بقدرت پروردگار چشمهاى كور روشن و بينا گرديد مرد گفت كور ديگرى بياورند آوردند گفت اى پادشاه دستور بده كه براى بينائى اين كور هم دعا كنند هر دو بسجده افتاده مشغول دعا شدند كه ناگاه او نيز بينا گرديد آن مرد گفت اى پادشاه امر كنيد شخص زمين گير و افليجى را بياورند چون حاضر كردند بآن دو نفر گفت دستور پادشاه اين است كه از خداى خود بخواهيد سلامت اين شخص را باو برگرداند آن دو نفر نماز خوانده و دست بدعاى برداشتند كه ناگاه شخص فالج برخاسته و براه رفتن پرداخت باز گفت اى پادشاه امر كنيد زمينگير ديگرى را بياورند وقتى كه آوردند و آن دو دعا كردند مانند زمينگير اولى بهبودى و شفا يافته و با قدمهاى استوار شروع براه رفتن نمود آن مرد بپادشاه گفت اين دو نفر از عهده دو آزمايش مهم بر آمده و حجت قاطعى براى ما آوردند اكنون يك آزمايش ديگر باقى است كه اگر آنرا نيز انجام دهند من پيرو عقايد اين دو نفر شده و دين آنها را ميپذيرم سپس گفت اى پادشاه بطورى كه شنيدهام شما پسرى داشتهايد كه در عنفوان شباب وفات كرده من از اين دو نفر ميخواهم كه دعا نمايند و او را زنده كنند و اگر پسر را زنده نمايند من داخل دين آنها خواهم شد پادشاه گفت من نيز در صورت وقوع چنين امرى خداى اين دو نفر را پرستش كرده و يكتا پرستى را قبول مينمائيم. آن مرد گفت اينك از خداى خود بخواهيد تا فرزند متوفاى پادشاه را عمر دوباره داده و زنده كند آن دو سر بسجده نيايش پروردگار نهاده و از خداوند عزت كه خالق هستىها است انجام مقصود را مسئلت نمودند و چون سر از سجده برداشتند گفتند اى پادشاه كسانى را بفرستيد تا فرزندت را از گورستان بياورند جمعيت بيشمارى بسوى قبرستان رفته و با كمال تعجب ديدند كه شاهزاده از قبر بيرون آمده و مشغول پاك كردن خاكهاى سر و صورت خود ميباشد نديمان شاه با سرور و نشاط بسيار شاهزاده را خدمت پدر بردند پادشاه با ديدن فرزندش غريو شادى از دل بركشيد و او را در آغوش گرفت و پرسيد اى فرزند دلبندم خاطره تجديد حياة خود را بيان كن گفت اى پدر گرامى چند لحظه پيش دو نفر در حالت سجود از پيشگاه خداوند عالميان زنده شدن مرا ميخواستند و بنا بامر پروردگار مرا از قبر خارج و زندگانى نوين بخشيدند پادشاه گفت اى نور چشم من اگر آن دو نفر را مشاهده نمائى ميشناسى عرض كرد آرى پادشاه دستور داد مردم شهر از برابر او عبور كنند پس از آنكه جمعيت زيادى عبور كردند و كسى را نشناخت يكى از آندو نفر را عبور دادند فورا شاهزاده او را نشان داده و گفت اين شخص يكى از آندو مىباشد باز مردم از مقابل او رژه رفتند و آنديگرى را ميان انبوه جمعيت داخل كرده و عبور دادند اين مرتبه هم شاهزاده او را معرفى نموده و گفت اين مرد دومى آنها است آن مرد فورا بدو نفر نزديك شده گفت اما من بخداى شما ايمان آورده و تصديق ميكنم كه خداى شما بر حق است و آنچه شما آوردهايد از طرف حق ميباشد پادشاه نيز قبول ايمان نموده و به تبعيت پادشاه تمام مردم شاه بآئين خداشناسى و يكتاپرستى در آمده و ايمان آوردهاند. طبرسى از ابن عباس روايت كرده گفت اسامى آن سه نفر رسول صادق و صدوق و سلوم بود
تفسير جامع، ج5، ص: 474 قوله تعالى: وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ 20 در آن اثنائيكه رسولان مردم شهر انطاكيه را از بت پرستى منع نموده و بسوى پروردگار توانا و يكتا دعوت مينمودند آنها در صدد آزار و اذيت رسولان بر آمدند همان مرد گوسفند چران موسوم بحبيب نجار كه در برخورد اوليه به خدا و رسولان ايمان آورده بود بشتاب هر چه تمامتر خود را بانطاكيه رسانيده و گفت ايمردم از رسولان خدا پيروى و اطاعت و تمكين نمائيد كه اينان هيچ مزد و پاداشى از شما درخواست ندارند و برهبرى شما علاقمند هستند قوم او گفتند مگر تو بر دين رسولان هستى و از آنها پيروى مينمائى و خداى ايشان را مىپرستى گفت آرى براى چه آنخدائى كه موجد و آفريننده منست پرستش نكنم در صورتى كه ميدانم بازگشت همه خلايق بسوى او است آيا شايسته است من بجز خداى آفريننده معبودى را ستايش كنم كه اگر خداوند قصد زيانى بمن برساند شفاعت آن بتها هيچ دفع ضرر ننموده و مرا نجات ندهد اگر چنين كنم محققا در گمراهى بوده و زيان كار هستم پس از آن رو كرد برسولان و گفت بشنويد و گواه باشيد كه من بخداى شما ايمان آوردهام آن مردم چون اين سخنان را از او شنيدند مجتمعا حمله كرده و او را كشتند شكمش را پاره كرده امعا و احشايش را بيرون آورده و جسدش را سوزانيدند تا لحظه آخر ميگفت پروردگارا اين قوم را هدايت كن خداى تعالى بهشت را بر او واجب فرمود و چون باو گفته ميشود داخل بهشت شو با كمال تأسف ميگويد ايكاش قوم من ميدانستند چگونه خدا بمن مرحمت فرموده و مرا آمرزيده و مورد لطف و كرم خويش قرار داده و چون اهل انطاكيه حبيب نجار را كشتند خداى تعالى خشمش گرفت و بر عذاب آنها تعجيل كرد امر فرمود بجبرئيل صيحه و بانگ ناگهانى بر ايشان زد تمام آنها بكيفر و عقوبت كشتن مؤمن آل يس يكدفعه هلاك شدند چنانچه ميفرمايد ما بر آنقوم بعد از واقعه آنمرد مؤمن هيچ لشكرى از آسمان نفرستاديم و پيغمبرى مبعوث نكرديم فقط براى كيفر و عقوبت آنقوم يك صيحه و نداى آسمانى تمام آنها را نابهنگام هلاك نمود اسفا بر اين بندگانى كه هيچ رسولى براى هدايت آنها نيامد مگر آنكه او را استهزاء نموده و تمسخر كردند. ابن بابويه ذيل آيه إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُون 29 َ از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود سه نفر بودند كه حتى يك چشم بهمزدن كافر بوحى نشدند مؤمن آل يس و على بن أبي طالب و آسيه عيال فرعون اين سه نفر صديقون هستند و افضل ايشان على عليه السّلام است و اينحديث را ثعلبى نيز كه از مخالفين است در تفسيرش نقل نموده
صف تفسير جامع، ج7، ص: 132 وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا 6 صف هذا سِحْرٌ مُبِينٌ ايرسول ما بياد آور وقتى را كه عيسى بن مريم به بنى اسرائيل گفت من رسول خدا هستم بسوى شما و بحقانيت كتاب تورية كه پيش از من است تصديق ميكنم و شما را مژده ميدهم كه بعد از من پيغمبر بزرگوارى كه نامش احمد است بيايد چون آنرسول ما، با آيات و معجزات بسوى آنها آمد گفتند اين معجزات سحر آشكار است مرد يهودى از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سؤال نمود براى چه شما باحمد و محمّد و بشير و نذير ناميده شدهايد فرمود اما محمّد براى آنستكه در زمين محمود و پسنديده هستم و احمد بخاطر آنكه اهل آسمانها بيش از اهل زمين مرا ستايش ميكنند و بشير چون به بهشت بشارت ميدهم بفرمان خدا و نذير براى آنكه اشخاص معصيت كار و گناهكاران را از آتش جهنم ميترسانم
تفسير جامع، ج7، ص: 135 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِين14 صف در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود حواريون عيسى شيعيان او بودند و شيعيان ما حواريون ما هستند و حواريون عيسى بهتر از حواريون ما نبودند وقتى عيسى گفت كيست كه مرا يارى كند براى خدا آنها گفتند ما انصار خدا هستيم سوگند بخدا از يهوديها كسى يارى نكرد عيسى را و جز يهود كسى با عيسى جنگ نكرد و شيعيان ما از وقتى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برحمت ايزدى پيوست يارى نمودند ما را و در راه ما جهاد كردند آنها را سوزانيدند و عذاب كردند و از ديارشان خارج نمودند خداوند بايشان جزاى خير عطا فرمايد پنج شنبه 1 / 9 / 1397برچسب:, :: 21:2 :: نويسنده : ارادتمند سوره مریم آیات 30 الی 37 تفسير جامع، ج4، ص: 251 و در كافى از بريد كناسى ذيل آيه قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام معناى آيه را سؤال نمودم فرمود چون عيسى هفت ساله شد بر او وحى نازل گرديد و از همان موقع بر مردم و يحيى حجت گرديد و ممكن نيست يك روز زمين خالى از حجت باشد حضورش عرض كردم آيا در زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حياة آنحضرت امير المومنين عليه السلام حجت بر خلق بوده است؟ فرمود بلى پيغمبر مردم را بولايت على عليه السلام دعوت فرموده و اطاعت آن جناب بر تمام مسلمين واجب بوده ولى تا موقعى كه پيغمبر حياة داشت آن حضرت ساكت بود و با وجود پيغمبر تكلم نمىفرمود با آنكه دانا و حكيم و وحيد دهر بود و بعد از وفات پيغمبر اكرم اطاعت خدا و رسول او بعلى عليه السلام انتقال و اختصاص يافته است. و بسند ديگر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده گفت سؤال نمودم از آن حضرت وقتى كه عيسى در گهواره سخن گفت براى مردم زمان خود حجت بود يا خير؟ فرمود بر طبق نص آيه كريمه كه ميفرمايد إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا عيسى در همان صباوت و كودكى نبى و پيغمبر بود لكن مرسل نبود علاوه بر زكريا و مريم هر كسى كه سخن آنحضرت را ميشنيد حجت بوده اما پس از آن تا مدت دو سال سكوت نموده و سخنى نگفت و در اين مدت زكريا حجت بر خلق بود تا فوت نمود و فرزندش كه طفل كوچكى بود وارث او شد و همينكه عيسى هفت ساله شد حجت بر خلق و يحيى گرديد زيرا عيسى پيغمبر اولو العزم و يحيى غير اولو العزم بود اول سخنى كه عيسى بزبان جارى كرد اقرار بعبوديت بود تا رد گفتار نصارى باشد كه ميگويند او پسر خدا است قوله تعالى: وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا درود خدا بر من باد روز كه بدنيا آمدم و روز كه از دنيا ميروم و آن روزى كه مجددا در قيامت زنده شوم درود هنگام ولادت عبارت از حفظ و ايمنى او است از شر شيطان و اعوانش و در روز مرگ عبارت از ايمنى از بلاى دنيا و خلاصى از عذاب قبر است و درد در محشر محفوظ بودن از ترس و هول قيامت و آتش دوزخ ميباشد. ابن بابويه از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود نشو و نماى حضرت عيسى هر روزى مطابق دو ماه مردمان ديگر بود هنگاميكه هفت ماه شد مادرش مريم دست او را بگرفت و در نزد معلمى برد معلم بعيسى گفت بگو بسم الله الرحمن- الرحيم عيسى فرمود گفت بگو ابجد عيسى سر بآسمان بالا برد و باو گفت آيا ميدانى ابجد يعنى چه معلم تازيانه برداشت و خواست عيسى را بزند آن حضرت باو فرمود نزن مرا اگر ميدانى معنى ابجد را بگو و اگر نميدانى تفسير كنم و شرح دهم برايت معنى آن را معلم گفت بفرمائيد عيسى فرمود الف اشاره بآلاء و نعمتهاى خدا است با بهجت و جيم جمال و دال دين خدا ميباشد هوز ها هول جهنم واو پلى است براى اهل دوزخ زا زفير جهنم است حطى اشاره بخطاهاى مستغفرين است كه خداوند آنها را مىآمرزد كلمن كلام خدا است كه قابل تغيير و تبديل نيست معلم بمريم گفت بيا فرزندت را ببر كه او دانا است و احتياج بتعليم و تربيت ندارد «ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ» اين بود داستان عيسى بن مريم و سخن او كه گفت من بنده خدا هستم حق و حقيقت است لكن مردم نصارى در خلقت او شك و شبهه ميكنند خداوند منزه است از آنكه فرزندى داشته باشد و چون مشيت ذات كبريائى او بوجود چيزى تعلق بگيرد ميگويد باش فورا آن خواسته حق صورت وجود پيدا مينمايد. وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ خداوند يكتا پروردگار من و شما است او را ستايش كنيد كه راه راست همين راه خداپرستى ميباشد. فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ مردم در مورد عيسى اختلاف عقيده حاصل كردند ترسايان و يعقوبيان گفتند عيسى خدا است نسطوريان گفتند پسر خدا است اسرائيليان ثالث ثلثه و يكى از اقانيم سه گانه دانستند او را جهودان گفتند دروغگوئى بود كه پدر او معلوم نبود مسلمانان گفتند پيغمبر خدا است پنج شنبه 1 / 9 / 1397برچسب:, :: 20:54 :: نويسنده : ارادتمند تفسير جامع، ج1، ص: 432
إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُه 45 آل عمران چگونگى ولادت حضرت عيسى
ياد كن اى پيغمبر وقتى را كه فرشتگان بمريم گفتند خداوند بشارت ميدهد تو را بفرزنديكه نامش عيسى مسيح است مريم گفت چگونه مرا فرزند باشد و حال آنكه هيچ بشرى با من در تماس نبوده فرشتگان گفتند چنين باشد كه تو هستى ولى خداوند بيافريند آنچرا كه بخواهد (با مرد و بدون او برايش در خلقت مساوى باشد) و شرح اين قصه چنانست چون مريم بحد بلوغ رسيد حالت حيض باو رخ داد از مسجد اقصى خارج شد و بخانه خواهر خود رفت چند روز در آنجا توقف نمود پس از آنكه طاهر شد بكنارى رفت تا غسل كند لباس خود را از تن بيرون آورد در همان حال جبرئيل بصورت بشرى پديدار شد و در پيراهن مريم دميد وقتى او را در بر كرد همان وقت حامله شد. در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود جبرئيل دميد در پيراهن مريم و او حامله شد يعنى در همان شب و نهاد او را در روز و تمام مدت حمل مريم نه ساعت بود خداوند هر ساعت او را بجاى ماهى قرار داد. وقتى مريم را درد زائيدن گرفت بمكانى دور از قوم خود رفت تا حمل خود را بنهد خطاب شد باو كنار درخت خشكيده خرما برو آندرخت سبز و خرم ميگردد و بار بياورد حركت بده آندرخت را رطب تازه از آن ساقط شده تناول كن چون بدرخت رسيد فورا سبز و بار آور گشت. در تهذيب بسند خود از ابو حمزه ثمالى روايت كرده گفت فرمود حضرت امام زين العابدين عليه السّلام مكان دورى كه مريم رفت كربلا بود از دمشق حركت كرد و بكربلا رسيد و عيسى را در موضع قبر امام حسين عليه السّلام بزائيد سپس در شب بازگشت بدمشق در طرف بيت اللحم. وقتى كه مريم عيسى را بنهاد نگاهى باو نمود و در انديشه فرو رفت كه بقوم خود چه بگويد و عذر چه بياورد و پيش خود گفت اين حديث از من كه قبول كند از نهايت افسردگى و دل تنگى گفت ايكاش مرده بودم و مردم مرا فراموش ميكردند ناگاه صدائى شنيد ايمريم محزون نباش خداوند زير پايت نهر آبى جارى ساخته از آن بياشام و از رطب اين درخت تناول كن و ديده به عيسى روشن بدار و هرگاه از آدميان كسى را مشاهده نمودى بگو باو من روزه براى خداوند نذر دارم و با آدميان امروز سخن نگويم. در كافى بسند خود از جراح مداينى روايت كرده گفت فرمود حضرت صادق عليه السّلام در زمان سابق روزه فقط منحصر بامساك نمودن از خوردن و آشاميدن نبود و يكقسم از روزه آنها روزه سكوت بود (در اسلام روزه سكوت حرام است) و روزه مريم نيز روزه سكوت بود و تكلم ننمود با كسى بموجب امر پروردگار تا داخل محراب گرديد زكريا و بنى اسرائيل بسوى محراب مريم رفتند و زبان بطعن و ملامت گشودند و گفتند اى مريم خواهر هارون پدرت شخص فاسقى نبود و مادرت نيز بدكاره نبود كه تو اين كار را انجام دادى؟! فرمود حضرت صادق عليه السّلام هارون مردى بود فاسق و زناكار و مشهور ببدى در آنزمان مريم را تشبيه كردند باو مريم اشاره نمود بعيسى كه از او قصه را جويا شويد گفتند چگونه ما با كودكى كه در گهواره است سخن بگوئيم زكريا بكنار گهواره عيسى رفت باو گفت ايطفل اگر دستورى از جانب خدا دارى كه سخن بگوئى تكلم كن تا بدانيم تو كيستى؟ عيسى بزبان آمد فرمود من بنده خدا (اول اقرار ببندگى نمود تا نصارى نگويند عيسى پسر خداست با اينحالت اعتنائى بگفتار عيسى ننمودند و او را پسر خدا خواندند) و پيغمبر او ميباشم، كتاب انجيل بمن عطا فرمود و مبارك گردانيد مرا در هر كجا كه باشم (يعنى با بركت) و بنماز و زكوة مرا سفارش نموده تا پايان عمرم و بمادرم نيكوئى كنم و خوشنودى او را بجويم و قرار نداد مرا متكبر و ستمكار بر من باد رحمت خداوند در آنروزيكه متولد شدم و روز كه بميرم و روز كه محشور شوم براى حساب ولادت آنحضرت در سال پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج بعد از هبوط آدم واقع شد شد و از غلبه اسكندر بر بابل شصت و پنج سال و از سلطنت اشكانيان پنجاه و يك سال ميگذشت در كافى بسند خود از يزيد كناسى روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت باقر عليه السّلام عيسى بن مريم هنگاميكه در گهواره سخن گفت آيا حجت خدا بر مردمان زمان خود بود يا نه؟ فرمود حجت بود ولى هنوز پيغمبر مرسل نبود آيا نمىبينى ميفرمايد قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا عرض كردم پس در آنوقت حجت بر زكريا هم بود فرمود عيسى پس از آنكه سخن گفت ساكت بود تا دو سال و زكريا در آنوقت حجت خدا بود بر مردم سپس وفات نمود و يحيى حجت خدا گرديد و وارث زكريا آيا نميشنوى قول خداوند را كه ميفرمايد يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا و عيسى وقتى بهفت سال رسيد پيغمبر مرسل شد و حجت خدا بر يحيى و تمام مردم و از زمانى كه آدم را خلق فرمود و بزمين فرود آمد هيچوقت زمين خالى از حجت نبوده عرض كردم آيا امير المؤمنين عليه السّلام در زمان حياة پيغمبر اكرم حجت بر اين امة بود؟ فرمود بلى حجة صامت بود، از آنروزيكه نصب فرمود آنحضرت را و امر كرد مردم را اطاعت او كنند گفتم پس اطاعت امير المؤمنين عليه السّلام در حال حياة و ممات رسول اكرم بر تمام مردم واجب بود؟ فرمود بلى اما در زمان حضور پيغمبر اكرم آنحضرت حجت صامت بود و بعد از وفات آنحضرت حجت ناطق شد و خدا مبعوث فرمود عيسى را بسوى بنى اسرائيل با معجزات و آيات بسيار و خود آنحضرت فرمود ايطايفه بنى اسرائيل مرا خدا بسوى شما فرستاده با معجزات آشكار تا كوران را بينا و بيماران را شفا دهم و پرنده از گل درست كنم و در آن بدمم باذن خداوند زنده گردد و پرواز نمايد هر چه آنها را دعوت براه حق نمود اثر نبخشيد و گفتند اينها كه ما مشاهده ميكنيم جز سحرى بيش نيست اگر راست مىگوئى بما علامتى نشان بده تا ثابت شود بر ما صدق گفتارت؟ فرمود اگر من بشما خبر دهم در خانههاى خود چه ذخيره كرده و ميخوريد باز هم ترديدى داريد؟ گفتند خير آنگاه بيكايك آنها كه حضور داشتند فرمود چه خورده و چه آشاميده و چه مقدار ذخيره داريد بعضى ايمان آورده و قبول نمودند و بعضى ديگر در عناد و لجاج خود باقى مانده و كافر شدند. در كافى بسند خود از بعض اصحاب حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه از آن حضرت سؤال نمودند عيسى بن مريم آيا زنده نمود كسى را كه پس از زنده شدن باقى مانده و ازدواج كرده و فرزند برايش متولد شده باشد؟ فرمود بلى براى عيسى دوستى بوده مدتى از او غايب شد سپس گذارش بمنزل آن دوست افتاد مادر آن از آنحضرت استقبال نمود عيسى از فرزندش پرسش كرد عرضه داشت وفات كرده فرمود ميخواهى او را ببينى؟ گفت بلى فرمود صبح مرا كنار قبر او ببر تا دعا كنم زنده شود عيسى را بكنار قبر برد آنحضرت دعا نمود قبر شكافته شد و جوان بيرون آمد وقتى چشمش بمادر افتاد گريه و زارى نمود عيسى بحالت آنفرزند و مادر رقت كرد و از خداوند درخواست نمود تا او را باقى بدارد خداوند دعايش را مقرون باجابت فرمود و بيست سال عمر باو عطا نمود آنجوان ازدواج كرد و فرزندانى براى او متولد شد و نيز فرمود آنحضرت اصحاب حضرت عيسى درخواست كردند كه مردهاى زنده كند تا آنان مشاهده كنند آنحضرت را كنار قبر سام بن نوح بردند دعا كرد قبر شكافته و سام بيرون آمد عيسى باو فرمود آيا ميخواهى زنده بمانى؟ عرض كرد اى پيغمبر خدا من از سختى جان دادن ميترسم و هنوز مشقت او از يادم نرفته فرمود چرا موهايت سفيد شده؟ عرض كرد از ترس اينكه خيال نمودم قيامت بپا شده فرمود پس برگرد بآرامگاه خود برگشت و قبر بهم آمد و چون بنى اسرائيل و پادشاه آنها هيرودس (همان هردوش ميباشد كه قاتل حضرت يحيى بود) مشاهده كردند در اثر معجزات آنحضرت مردم همه روزه بعيسى ايمان ميآورند در صدد قتل آنحضرت بر آمدند ناچار با مادرش از شهر بيت المقدس بيرون آمده و بطرف مصر روانه شدند مدتى در آنجا توقف نمودند تا پادشاه تلف شد از آنجا حركت كرده و بطرف بيت المقدس رهسپار شدند در بين راه شنيدند كه اغريبس فرزند پادشاه بجاى پدر جلوس كرده و مانند پدرش قصد جان او را دارد از ورود به بيت المقدس منصرف شده و در قريه ناصريه نزول نمودند بر منزل شخصى از اهالى آنجا روزى مريم مشاهده كرد صاحب خانه وارد منزل شد و با عيال خود سرى گفت فورا آن زن افسرده و دلتنگ شد مريم فرمود چرا محزونى و شوهرت با تو چه گفت كه پريشان احوال گشتى؟ عرض كرد آفت و بلائى است كه نتوان بزبان آورد مريم فرمود بمن بگو شايد بتوانم علاجى بنمايم؟ گفت چگونه توانى علاج نمود؟ فرمود فرزندم مستجاب الدعوه ميباشد دعا ميكند خداوند كفايت كند، عرض كرد در ولايت ما پادشاهى است هر چند گاهى مؤنه خود و لشگرش را بكسى تحميل كند و بخانه او فرود آيد و او را بيچاره كند اكنون فرستاده كه بدينجا فرود آيم و ما بضاعتى نداريم مريم وقتى عيسى بمنزل آمد واقعه را باو عرض كرد، فرمود من دعا ميكنم ولى فتنه و فسادى پديدار شود، مريم گفت اين مرد حقى بر ما دارد، فرمود عيسى بآن مرد چندانكه توانى آب بياور و اين ديگها را پر كن تا من دعا كنم خداى تعالى آبها را بانواع مطبوخات مبدل بگرداند آن مرد آب آورد و عيسى دعا كرد خداوند اجابت فرمود و آبها را به بهترين غذاها مبدل كرد پادشاه با لشكر خود وارد شدند و از آن طعامها تناول نمودند و هرگز از آن لذيذتر غذائى نخورده بودند پادشاه بآنمرد گفت اين طعامها را از كجا مهيا نمودى گفت داشتم پادشاه گفت دروغ ميگوئى هر چه آنمرد عذر آورد قبول نشد عاقبت حقيقت را بيان كرد و گفت بانوى مجللى وارد خانه ما شده فرزندى دارد دعا نمود خداى تعالى آبها را باين طعامها مبدل ساخت پادشاه پسرى داشت كه مورد علاقه و وليعهد خود قرار داده مدتى بود كه دار دنيا را وداع كرده و پادشاه از مرگ فرزند بسيار افسرده شده بود، با خود گفت كسيكه دعاى او در تبديل كردن آب بطعام مستجاب گردد قطعا در زنده كردن مردگان هم مستجاب شود فرستاد عيسى را آوردند درخواست نمود كه دعا كند، فرزندش را خدا زنده گرداند، فرمود من دعا ميكنم ولى فتنه و فساد بوجود آيد، پادشاه گفت باكى ندارم عيسى فرمود بشرط آنكه من كه دعا كردم با مادرم از اينجا بروم و كسى ممانعت از رفتن ما نكند قبول كرد حضرت عيسى دعا نمود خداوند فرزندش را زنده گردانيد عيسى و مريم از آنجا حركت نمودند اهالى آن شهر وقتى مشاهده كردند كه فرزند شاه زنده شده خروج كردند بر پادشاه و مشغول كارزار شدند و ميگفتند ما اميدوار بوديم كه بعد از اين پادشاه از جور و ستم خلاص ميشويم چون او را عقبى نبود اكنون كه جانشين برايش پيدا شده نميگذاريم كه بر ما سلطنت كند و جور و ستم نمايد و چون عيسى از آنجا بيرون رفت بكنار دريا رسيد ديد جماعتى مشغول صيد ماهى هستند فرمود صيد نمودن چه كار كوچكى است بيائيد تا صيد بهشت و رضاى خدا كنيم، گفتند چگونه باشد؟ فرمود من پيغمبر خدا هستم و آنها را دعوت كرد و معجزه آورد آنان ايمان آوردند و ملازم آنحضرت شدند هر وقت گرسنه ميشدند ميگفتند اى پيغمبر خدا گرسنه هستيم آنحضرت از زمين نان بيرون ميآورد و بآنها ميداد و هر زمان تشنه ميگرديدند آب از زمين براى آنان بيرون مىآورد مىآشاميدند و سيراب ميگشتند روزى بآنحضرت عرض كردند در جهان كسى بهتر از ما هست هر وقت تشنه و گرسنه شويم ما را طعام و آب دهى و در خدمتت باشيم و عجايبات مشاهده ميكنيم فرمود بهتر از شما آنها باشند كه از دست رنج خود خورند چون اين سخن شنيدند در صدد شغلى بر آمدند و اختيار نمودند قصارى را (لباس شوئى) جامه مردان مىشستند و اجرتى ميگرفتند و بهمان مقدار قناعت مينمودند از اينجهة ناميده شدند بحواريون حضرت عيسى هر چه دعوت كرد بنى اسرائيل را ايمان نياوردند فرمود كيست كه يارى كند دين خدا را؟ حواريون گفتند ما ياران خدائيم و باو ايمان آورديم و پيغمبرش را يارى مينمائيم ايعيسى گواه بر ما باش كه تسليم امر خدا هستيم پروردگارا بآنچه از كتاب آسمانى فرستادى ايمان داريم و از او پيروى كنيم و اطاعت پيغمبر تو عيسى را بنمائيم نام ما را در دفتر گواهان ثبت فرما. در كافى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود عصر شبى كه عيسى را خداوند بآسمان بالا برد و از دار دنيا بملكوت بالا صعود كرد اصحاب خود را احضار نمود كه دور او جمع شوند عصر همانشب دوازده نفر حواريّون و اصحاب آنحضرت در خانه او حضور يافتند و حضرت عيسى از چشمه آبى كه در زاويه خانه بود غسل كرده و خارج شد بدن خود را خشك كرد و بحواريّون فرمود از جانب خدا بمن وحى رسيده كه همين ساعت مرا بطرف آسمان بالا ببرد و از شر يهوديان نجات بخشد هر يك از شما كه بشكل من در آئيد از طرف يهود مصلوب و كشته شده و در پيشگاه پروردگار بدرجه و مرتبه خواهد رسيد يكى از دوازده نفر كه جوانى بود گفت اى پيغمبر خدا من حاضرم كه در راه تو قربانى شوم عيسى باو فرمود آرى تو هستى سپس بآنها گفت يكى از شما پيش از آنكه امشب صبح شود كافر شده و از دين من خارج خواهد شد يكى از آنها گفت آيا آن يكنفر من هستم؟ عيسى فرمود اگر در نفس خود حس ميكنى كه تو هستى پس قطعا تو خواهى بود و آنمرد دوازده مرتبه اين موضوع را تكرار نمود آنگاه عيسى بانها فرمود بزودى شما سه دسته ميشويد دو فرقه شما براه باطل رفته و بخدا دروغ مىبنديد و جايگاه آن دو فرقه آتش دوزخ باشد و يك فرقه از شمعون صفا وصى من پيروى نموده و راستگو هستند و جايگاهشان بهشت باشد پس از آن خداوند عيسى را از زاويه خانه بسوى آسمان بالا برد و آنها همه نگاه مينمودند فرمود حضرت باقر عليه السّلام همانشب يهوديها براى گرفتن حضرت عيسى آمده وارد آن خانه شدند جوانى را كه بشكل و شمائل عيسى در آمده بود گرفته و بدار كشيده و بقتل رسانيدند و آنشخص كه عيسى باو گفت بمن كافر ميشوى كافر شد و دوازده مرتبه از عيسى بيزارى جست و حال آنكه هنوز صبح نشده بود و ما انشاء اللّه بعضى از حالات ديگر عيسى را با شطرى از دستورات و اندرزهائيكه بحواريون داد در سوره مريم بيان خواهيم نمود و اينجا بهمين مقدار اكتفا نمائيم. عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ فرمود از زمان داود تا عيسى بن مريم چهار صد سال فاصله بود و شريعت حضرت عيسى بر اساس توحيد و اخلاص بخدا و آنچه را كه نوح و ابراهيم و موسى سفارش كرده بودند قرار داشت و بر آنحضرت انجيل نازل گرديد و عهد و ميثاقى كه خداوند از پيغمبران گرفته بود از عيسى نيز گرفت و در انجيل دستور نماز و امر بمعروف و نهى از منكر و حلال و حرام و موعظه و نصيحت و حكايات و قصص و امثال بود لكن در انجيل حكم قصاص و حدود وارث نبود و بعضى از احكام كه در تورات سخت و طاقت فرسا بود در انجيل تخفيف داده شده چنانچه ميفرمايد وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ و عيسى به پيروان خود امر نموده بود كه ايمان بياورند بشريعت حضرت موسى و تورية و انجيل هر دو و بعضى از محرمات را كه حلال نمود مانند صيد ماهى در روز شنبه كه بر بنى اسرائيل حرام بود و پيه و گوشت پرندگان ابن بابويه از على بن حسن بن فضال روايت كرده در آيه قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ كه گفت حضور حضرت رضا عليه السّلام عرض كردم چرا اصحاب عيسى را حواريون ناميدند؟ فرمود مردم آنها را حواريون ميخواندند براى آنكه قصار بودند يعنى بوسيله شستشو لباس را از چرك و كثافت پاك ميكردند و آن از حوار بمعنى قصار مشتق شده و اما ما بآنها حواريون ميگوئيم زيرا آنان بر اثر تزكيه نفس از پليديها پاك شده و خالص شده و ديگران را هم از كثافات و پليديهاى گناه بسبب پند و موعظه خلاص ميكردند و نيز از آنحضرت روايت ميكند در آيه إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ تا آخر آيه فرمود امر هيچ پيغمبرى بر مردم مشتبه نشد مگر موضوع حضرت عيسى زيرا خداوند او را زنده از زمين بطرف آسمان بلند فرموده و ميان زمين و آسمان او را قبض روح كرد و سپس در آسمان روحش را رد نمود چنانچه در آيه ميفرمايد إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ 61 پنج شنبه 1 / 9 / 1397برچسب:, :: 20:53 :: نويسنده : ارادتمند آیات با کلمه نصاری:
البقرة : 62 إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ هر مسلمان و يهودى و نصارى و ستاره پرست كه از روى حقيقت بخدا و روز قيامت ايمان بياورد و نيكوكارى پيشه كند البته از خدا پاداش نيك يابد و هيچوقت چه در دنيا و چه در آخرت بيمناك و اندوهگين نخواهد بود (62)
البقرة : 111 وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ يهوديها گفتند كسى جز يهود و نصارى داخل بهشت نميشود اى پيغمبر بگو اين آرزويى است كه شما داريد اگر راست مىگوييد برهانى بر صدق آن بياوريد (111)
البقرة : 113 وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ يهود ادعا كنند كه نصارى بر حق نيستند و نصارى نيز به يهود چنين گويند، و حال آنكه هر دو در تلاوت و خواندن كتاب آسمانى يكسانند و كفارى كه صاحب كتاب نيستند نيز ايندعوى را بنمايند نسبت بآنان خداوند روز قيامت حكم فرمايد ميان آنها (113)
البقرة : 120 وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ و هرگز يهود و نصارى از تو خشنود نخواهند شد مگر از آئين آنها پيروى نمايى و اگر چنين اظهارى بتو اى پيغمبر نمايند بگو بآنان راهى را كه خدا راهنمايى فرمايد البته راه حق است و اگر بعد از يافتن راه حق بميل و خواهش ايشان پيروى كنى ديگر خدا يار و ياور تو نخواهد بود (120)
البقرة : 135 وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ يهود و نصارى بمسلمانان گفتند بآئين ما در آئيد تا راهنمايى شويد، بگو اى پيغمبر بآنها ما دين اسلام را كه آئين ستوده ابراهيم است پيروى مينمائيم، و نبوده هرگز آئين ابراهيم از مشركين (135)
البقرة : 140 أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ آيا مىگوييد شما اهل كتاب كه ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و فرزندان او بر آئين يهوديا نصارى بودند؟ خدا بهتر ميداند يا شما و كيست ستمكارتر از آنكه شهادت خدا را كتمان كند و خدا بر آنچه عمل ميكنيد غافل نيست (140)
المائدة : 14 وَ مِنَ الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا ميثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ سَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ بعضى از آنها كه گفتند ما نصارى هستيم از آنان عهد گرفتيم ولى عهدى كه در انجيل بود از ياد برده و مخالفت نمودند ما نيز بكيفر عملشان آتش جنگ و دشمنى را تا روز قيامت ميان آنها بر افروختيم و بزودى خداوند بآنچه ميكند آگاه خواهد ساخت (14)
المائدة : 18 وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ يهود و نصارى گفتند ما پسران و دوست خدا هستيم اى پيغمبر بگو پس چرا شما را خداوند بگناهانتان عذاب ميكند بلكه شما بشر و يكى از مخلوقات خدا هستيد هر كرا بخواهد بيامرزد و آنكه را خواسته باشد عذاب ميكند و از براى خداست ملك آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست و بازگشت همه بسوى اوست (18)
المائدة : 51 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ اى اهل ايمان يهود و نصارى را دوست خود نگيريد بعضى از آنان دوستدار بعضى ديگرند و هر كه با آنها دوستى كند بحقيقت از ايشان خواهد بود همانا خداوند راهنماى ستمكاران نخواهد بود (51)
المائدة : 69 إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ همانا اهل ايمان و يهودان و ستاره پرستان و نصارى اگر بخدا و روز قيامت ايمان آورده و عمل نيكو بجا آورند براى آنها ترس و اندوهى نخواهد بود (69)
المائدة : 82 لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ همانا خواهى يافت كه دشمنترين مردم نسبت بمسلمانان يهود و مشركانند و بامحبتترين با اهل ايمان كسانيست كه گويند ما نصارى هستيم و اين دوستى از اين جهت است كه بعضى از آنها پارسايان و دانشمند بوده و گردنكشى و تكبر نميكنند (82)
التوبة : 30 وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ يهوديان گفتند عزير فرزند خداست و نصارى ميگفتند عيسى پسر او است اين اظهارات و بيانات آنها را بگفتار مشركينى كه قبل از ايشان عقيده بشرك داشتهاند نزديك و مشابه ميسازد خداوند آنها را بكشد از اين نسبت دروغى كه بخدا ميدهند (30)
الحج : 17 إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئينَ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ خداوند در روز قيامت بين كسانى كه ايمان آوردهاند و آنهايى كه مشرك بوده و يا ستاره پرست و يا گبر و يا يهودى و نصرانى بودهاند جدايى مىافكند و خداوند گواه حال تمام موجودات است (17) پنج شنبه 1 / 9 / 1397برچسب:, :: 20:31 :: نويسنده : ارادتمند آیات دارای کلمه عیسی علیه السلام:
البقرة : 87 وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ و ما بموسى كتاب تورات را عطا كرديم و از پى او پيغمبرانى فرستاديم و عيسى فرزند مريم را بمعجزات و ادله حجتها داده و او را بكمك روح اقتدار و توانايى بخشيديم و شما با هر پيغمبرى كه حكمى بر خلاف ميلتان آورد از راه حسد و دشمنى بعضى را تكذيب و بعضى ديگر را بقتل ميرسانيد
البقرة : 136 قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ بگوئيد ما مسلمانان ايمان بخدا آورديم و بقرآنى كه برسول اكرم نازل شده و بآنچه به پيغمبران گذشته چون ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و فرزندان او و موسى و عيسى و آنچه بهمه پيغمبران از جانب پروردگار نازل شده ايمان داريم و ميان هيچكدام از پيغمبران فرقى نگذاريم و تسليم فرمان خدا هستيم
البقرة : 253 تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ اين پيغمبران را بعضى بر بعض ديگر برترى داديم بعضى از آنها با خدا سخن گفته و بعضى مقام بلندى يافته و عيسى پسر مريم را معجزات آشكار داديم و او را بروح القدس تأييد نموديم و اگر خدا ميخواست مردم با يكديگر در مقام قتال بر نميآمدند بعد از فرستادن پيغمبران پس از آن همه معجزات روشن، لكن بر خلاف و دشمنى با هم برخاستند بعضى ايمان آورده و بعضى كافر شدند و اگر خدا ميخواست با هم جنگ نميكردند ولى به مصلحتى كه داند هر چه ارادهاش تعلق گيرد خواهد شد
آلعمران : 45 إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ چون فرشتگان بمريم گفتند خدا ترا بشارت ميدهد بكلمه كه نامش مسيح است و او در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه است (45)
آلعمران : 52 فَلَمَّا أَحَسَّ عيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ چون عيسى دريافت كه ايشان كافرند و ايمان نخواهند آورد گفت كيست كه با من دين خدا را يارى كند حواريون گفتند ما يارىكنندگان دين خدائيم و باوايمان داريم گواه باش كه ما تسليم فرمان خدا هستيم
آلعمران : 55 إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فيما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ بياد بياور هنگامى كه فرمود خداوند اى عيسى من تو را قبض نموده بآسمان بالا برم و از معاشرت كافران پاك و منزه گردانم و پيروان تو را تا قيامت برترى دهم بر كفار سپس بازگشت شما بسوى من خواهد بود و هر آنچه اختلاف كرده بوديد بحق حكم كنم
آلعمران : 59 إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ مثل آفرينش عيسى مانند خلقت آدم است كه او را از خاك آفريد سپس فرمود باو موجود باش همان دم آنچه اراده فرمود بوجود آمد
آلعمران : 84 قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ بگو اى پيغمبر بخدا و شريعت و كتابى كه بما نازل شده و آنچه بابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و فرزندانش نازل شده و آنچه بموسى و عيسى و پيغمبران ديگر از جانب خدا آمد بهمه ايمان آورديم و فرقى ميان هيچكدام از پيغمبران نگذاريم چه ما مطيع و فرمانبردار خدا هستيم
النساء : 157 وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً و گفتار آنها بدروغ كه ما مسيح عيسى فرزند مريم رسول خدا را بقتل رسانيديم و حال آنكه نه او را كشتند و نه بدار زدند بلكه امر بر آنها مشتبه شد و كسانى كه عقايد مختلف درباره او اظهار داشتند از روى ترديد درباره او سخن ميگويند و دانا نبوده و پيروى از گمان كنند بطور يقين بدانيد كه مسيح را نگشتند
النساء : 163 إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً ما بر تو وحى فرستاديم چنان كه بنوح و پيغمبران بعد از آن و بابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان فرستاديم و بداود كتاب زبور عطا كرديم
النساء : 171 يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً اى اهل كتاب در دين خود غلو نكنيد و درباره خدا جز براستى سخن نگوئيد و نيست عيسى بن مريم مگر رسول خدا و كلمه او كه از عالم الوهيت بمريم القا شده پس بخدا و پيغمبرانش ايمان بياوريد و نگوئيد خدا سه تاست (اب ابن روح القدس) از اين گفتار شرك باز بايستيد براى شما بهتر است همانا نيست خداى شما جز خداى يكتا منزه و برتر است از آنكه برايش فرزندى باشد هر چه در آسمان و زمين است همه ملك خداست و او براى نگهبانى همه مخلوقات كفايت كند
المائدة : 78 لُعِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ بَني إِسْرائيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ كفار بنى اسرائيل بزبان داود و عيسى پسر مريم لعنت كرده شدند بسبب آن نافرمانى و طغيان سركشى كه نمودهاند
المائدة : 110 إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ اى پيغمبر بياد بياور وقتى كه خداوند فرمود بعيسى پسر مريم بياد آور نعمتى را كه بتو و مادرت عطا كرديم در آن زمانى كه ترا بروح القدس تأييد داديم كه در گهواره با مردم سخن گفتى و بتو تعليم كتاب و حكمت و تورات و انجيل داده و آن گاه باذن من از گل شكل پرنده ساخته و در آن دميدى و كور مادر زاد و پيس را بامر من شفا دادى و مردگان را بامر من از قبرها بيرون آوردى و دست ستم بنى اسرائيل را، از سر تو كوتاه كردم و تو با معجزات روشن بهدايت آنها آمدى و گفتند آنهايى كه كافر شدند اين معجزات نيست جز سحرى آشكار
المائدة : 112 إِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ بياد آور زمانى كه حواريون گفتند اى عيسى پسر مريم آيا خداى تو ميتواند از آسمان براى ما مائده بفرستد؟ عيسى گفت بآنها: بترسيد از خدا اگر ايمان آوردهايد
المائدة : 114 قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقينَ عيسى گفت پروردگارا تو از آسمان براى ما مائده بفرست تا اين روز براى ما و آيندگان ما روز عيد مباركى گرديده و حجتى از طرف تو براى ما باشد و روزى بده بما كه تو بهترين روزى دهندگانى
المائدة : 116 وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما في نَفْسي وَ لا أَعْلَمُ ما في نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ و ياد كن وقتى كه خدا بعيسى گفت آيا تو بمردم گفتى كه من و مادرم را دو خداى ديگر غير از خداى عالم اختيار كنيد عيسى گفت خدايا تو منزهى از داشتن شريك هرگز مرا نرسد كه چنين سخنى بنا حق بگويم اگر من گفته بودم تو ميدانستى چه، از اسرار درونى من آگاهى ولى من از سر تو بىخبرم تو هستى كه به اسرار نهانى مردم آگاهى دارى
الأنعام : 85 وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحينَ و زكريا و يحيى و عيسى و الياس همه از نيكوكارانند
مريم : 34 ذلِكَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذي فيهِ يَمْتَرُونَ بنا بفرموده پروردگار اين بود حكايت عيسى بن مريم كه شما در خلقت او شك و شبهه ميكرديد
الأحزاب : 7 وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقاً غَليظاً اى پيغمبر ياد بياور زمانى را كه ما از انبياء عهد و پيمان گرفتيم هم از تو و هم از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم از همه آنها تعهد شديدى اخذ نموديم كه رسالت ما را بمردم برسانند
الشورى : 13 شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيبُ براى شما مسلمانان آئين و شريعتى مقرر فرمود كه پيش از اين بنوح نبى همانها را توصيه و سفارش داده بود و بتو اى پيغمبر همان احكامى را وحى و ابلاغ نموديم كه قبلا بابراهيم و موسى و عيسى نيز وحى و سفارش كرده بوديم كه دين حق را بپا داشته و هرگز در صدد تفرقه و اختلاف و تشتت مباشيد و همين امر بر مشركان سخت و گران ميآمد هر كه روبخدا كند و او را بخواند در پرتو عنايت پروردگار قرار ميگيرد و خداوند هر كه را خواسته باشد بسوى خود برميگزيند و جلب ميفرمايد و كسانى را كه بدرگاه او تضرع نموده و انابه كنند هدايت خواهد نمود
الزخرف : 63 وَ لَمَّا جاءَ عيسى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي تَخْتَلِفُونَ فيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُونِ و چون عيسى با دليل و معجزات آمد و گفت من آمدهام با حكمت و برهان تا شما را هدايت كنم و بعض احكامى كه در آن اختلاف داريد بيان سازم از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد
الصف : 6 وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ بياد آور هنگامى كه عيسى فرزند مريم به بنى اسرائيل گفت من فرستاده خدا هستم بسوى شما و كتاب تورية كه مقابل من است تصديق ميكنم و شما را مژده ميدهم كه بعد از من پيغمبرى كه نامش احمد است مىآيد چون آن پيغمبر ما با آيات و معجزات بسوى آنها آمد گفتند اين معجزات و قرآن سحريست آشكار
الصف : 14 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَني إِسْرائيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرينَ اى اهل ايمان شما هم ياران خدا باشيد چنان كه عيسى فرزند مريم بحواريين گفت: كه مرا براى خدا يارى ميكند؟ حواريين گفتند ما ياران خدا هستيم پس طايفهاى از بنى اسرائيل باو ايمان آوردند و طايفه ديگر كافر شدند ما هم آنان كه ايمان آوردند مؤيد و منصور گردانيديم تا بر دشمنان غالب و ظفر يافتند
صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||
![]() |